پیامهای سلامتی برای هم نوعان در سراسر دنیا سایت تخصصی سلامت-چنانجه مایل به ازدواج دایم یاموقت هستید به وبسایتsegheh110.blogfa.comمراجعه نمایید درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب نويسندگان یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:۶ گام برای حل مسائل مهم زندگی ( جالب ), :: 22:55 :: نويسنده : عبدولله
۶ گام برای حل مسائل مهم زندگی ( جالب )
«می خوام تغییر رشته بدم اما نمی دونم این کار درسته یا نه»، «یه درس افتاده دارم، نمی دونم باهاش چه کار کنم». «با برادرم مشکل دارم، نمی تونم حرفاشو بفهمم»، «جدیدا حس می کنم خیلی مضطربم و اضطرابم داره داغونم می کنه»، «تو محل کار با رئیسم به مشکل خوردم»، «می خوام کارمو عوض کنم ولی نمی دونم چطور» همه این جمله ها در واقع مشکلات ریز و درشتی هستند که ممکن است برای هر کدام از ما پیش بیایند. راستش را بخواهید، زندگی همه اش مشکل است. از طرف دیگر به قول کارل پور «زندگی سراسر حل مساله است». نمی خواهیم راه حل همه مشکل هایی که گفتیم را ردیف کنیم اما می خواهیم بگوییم چطور می شود با یک ذهن منظم قدم به قدم برای حل مشکل ها جلو رفت. مهارتی که روان شناس ها به آن می گویند حل مساله. برای حل مسائلتان لازم است از این پنج تا گام بگذرید.
گام اول
مهمترین مشکلات را انتخاب کن!
برای اینکه بتوانید مهمترین مشکلات زندگی فعلی تان را انتخاب کنید باید قبلش یک فهرست از مشکلاتتان بنویسید. راستش بعضی ها حتی از این کار هم میترسند و می گویندنکندلیستم طولانی شود و خودمبفهمم که چقدر مشکل دارم! از این طولانی شدن نترسید. مشکلاتتان را که نوشتید، یک جدول «دامنه شدت مشکلات» رسم کنید. از اسمش معلوم است چه جور جدولی است دیگر!
شما باید از یک تا ده به مشکلاتتان «نمره شدت» بدهید. شدیدترین مشکلات آنها هستندکه تعادل روان شناختی شما را به هم زده اند ودر حوزه های بیشتری از زندگی شما اختلال ایجاد کرده اند. مثلا مشکلی مثل اخراج شدن از دانشگاه هم عزت نفس شما را پایین می آورد، هم آینده ذهنی شما را خراب می کند و هم باعث می شودشما از محیط حمایت کننده ای که به آن عادت کرده بودید دور شوید.
اینگونه مشکلات نمره های بالاتری می گیرند اما مشکلات کوچکتر معمولا فراگیرتر هستند و فعلا از درجه اهمیت کمتری برخوردارند. مثلا نوسانات کوچک در نمره های پایان ترم. مشکلاتی که ضروری هستند یعنی اگر تا یک زمان مشخص حل نشوند باعث مشکلات دیگر می شوند، نمره بالاتری می گیرند. حالا مهمترین مشکلتان را انتخاب کنید و بروید به مرحله بعد.
مثلا: فکر کنید که همزمان هم مادر شما مریضی حادی گرفته است و باید او را بستری کنید، هم شب یکی از امتحان های پایان ترم است و باید درس بخوانید، هم دختر خاله – یا حالا گیر ندهید پسر خاله (!) – تان دلش گرفته و می خواهد با شما درد دل کند وهم یک کار اداری عقب افتاده دارید که بهتر است فردا انجامش دهید. به نظرتان کداممشکل اولویت بالاتری دارد؟ (۲ نمره!)
گام ۲
مشکلات را تعریف کن!
مشکلات کاری، مشکلات حقوقی، مشکلات تحصیلی، مشکلات ارتباطی، مشکلات مالی، مشکلات خانوادگی، شاید این عبارت ها به درد تقسیم بندی های خسته کننده همایش های اداری بخورد اما وقتی آدم خودش است و خودش«من مشکل تحصیلی دارم» هیچ به دردش نمی خورد. چون این جمله آنقدر کلی است که چیز خاصی درباره مشکل ما حتی به خود ما نمی گوید اما اگر به جای این جمله مبهم مشکلتان را دقیق و با جزییات تعریف کنید تکلیفتان با خودتان معلومتر است.
مثلا: این جمله یک مشکل دقیق تحصیلی است: «نمره درس «زبان عمومی» این ترم من برای دومین بار زیر ۱۰ شده و چون این درس پیش نیاز زبان تخصصی است، من نمی توانم ترم آینده با همکلاسی های خودم زبان تخصصی را بگذرانم.»
گام ۳
راه حل ها را ردیف کن
حالا وقت رفتن به مرحله راه حل هاست. برای مشکلتان هر راه حلی که به ذهنتان می رسد را بنویسید. مهم نیست که این راه حل ها خنده دار یا غیرمنطقی باشند. در این مرحله تعداد راه حل ها مهم است و نه کیفیت آنها. برای زیاد شدن تعداد این راه حل ها می توانید از چند رفیق شفیق، یا متخصص مشکلتان، یا اینترنت، یا کسانی که در مشکلتان تجربه داشته اند و خلاصه هر منبع راه حل دهی استفاده کنید. این مرحله اسمش «بارش فکری» است و تا می توانید باید ببارید تا لیست تان طولانی تر و طولانی تر شود.
مثلا: برای مشکلی مثل افتادن یک درس تخصصی در آخرین ترم تحصیلی لیست زیر می تواند حاصل یک بارش فکری جانانه باشد:
- معرفی به استاد گرفتن همان درس در ترم آینده
- التماس به استاد برای دادن نمره
- بالکل بی خیال شدن تحصیلات
- لابی زدن با یکی از بچه های درسخوان استاد خوشحال کن برای واسطه شدن
- اعتراض قانونی به نمره
- گرفتن درس به صورت مهمان در یک دانشگاه دیگر
- گرفتن درس به صورت کاملا معمولی در ترمآینده
گام ۴
عیب و حسن راه حل ها را بنویس؟
حالا شما هستید و یک لیست طولانی راه حل. هیچ کدام از راه حل ها را خط نزنید. یک جدول سه ستونی بکش. توی ستون اولش راه حل ها را بنویس و ستون های بعدی را بگذار برای عیب و حسن هر کدام از این راه حل ها. یادتان باشد که دقیق در مورد هر کدام از راه حل ها فکر کنید و ببینید برای شما، خود شما، چه عیب و چه حسنی دارد. یادتان باشد که امکانات شما – چه امکان مالی، چه امکان روانی – مثل هوش شما، استقامت شما، ریسک پذیری شما و … – با امکانات دیگران فرق دارد. پس بر اساس داشته های خودتان برای هر کدام از راه حل ها عیب و حسن بنویسید.
مثلا: برای راه حل هایی که در مرحله قبل آمد می توانید یک جدول عیب و حسن بکشید. مثلا حسن التماس کردن به استاد می تواند این باشد که احتمال دارد استاد دلش برایتان بسوزد ونمره بدهدو شما فارغ التحصیل شوید اما عیبش این است که هم ممکن است سنگ روی یخ شوید و هم التماس کردن عزت نفستان را پایین می آورد. یا حسن معرفی به استاد گرفتن این است که لازم نیست بروید سر کلاس ها اما عیبش این است که به هر حال فارغ التحصیل شدنتان یک ترم بیشتر طول می کشد.
گام ۵
به عیب وحسن ها نمره بدهید
ساده ترین کار برای نمره گذاری این است که تعداد بدی ها و خوبی های هر راه حل را با هم مقایسه کنید اما روش بهتر آن است که برای هر کدام از عیب ها و حسن ها ضریب در نظر بگیرید. یعنی ممکن است برای شما یک عیب، خیلی عیب بزرگی باشد و یک حسن، خیلی حسن کوچکی.
پس می توانید ضریب بگذارید و از ۱+ تا ۳+ برای حسن ها و از ۱- تا ۳- برای عیب ها در نظر بگیرید. حالا برای هر کدام از راه حل ها، نمره های مشخص مثبت و منفی دارید. این نمره ها را با هم جمع بزنید و ببینید که بهترین نمره مال کدام راه حل است. جمع زدن منفی و مثبت با هم را که بلدید؟ به همه راه حل ها نمره بدهید و آنها را اولویت بندی کنید.
مثلا: برای همان مثال مرحله ۳ و راه حل التماس کردن به استاد «کم شدن عزت نفس» برای یک نفر ۳ نمره منفی دارد و برای یک نفر دیگر فقط ۱ نمره منهفی. از طرف دیگر احتمال قبول کردناستاد و فارغ التحصیل شدن هم برای یک نفر ۳ نمره مثبت دارد و برای یک نفر دیگر ممکن است ارزش مثبت کمتری داشته باشد. حالا فکر کنید که هم احتمال سنگ روی یخ شدن و هم پایین آمدن عزت نفس ۳ نمره منفی و احتمال قبول کردن استاد هم ۳ نمره مثبت بلگیرد، حاصل جمع ۳ نمره منفی است و باید ببینید که در جدول اولویت بندی کجا قرار می گیرد.
گام ۶
حل ها را عملی کن!
خیلی اتفاق ها هستند که ما موقع نمره دادن یا نوشتن راه حل ها به آنها فکر نکرده ایم. این اتفاق ها در عمل می افتند و در واقع محک واقعی راه حل های ما هستند. برای همین اگر راه حل اولویت ۱ را به کار بردید و دیدید در عمل جواب نمی دهد، می توانید به راحتی راه حل شماره دو را انتخاب کنید و به همین ترتیب.
یادتان باشد که بعضی از راه حل ها را می شود با هم ترکیب کرد و بعضی ها را می توان پشت سر هم به کار برد. مثلا هم می شود اعتراض گذاشت و هم التماس کرد تازه اگر اینها نشد معرفی به استاد گرفت. سعی کنید راه حل ها را با حوصله و انرژی پیش ببرید. به هر حال تلاش خود شما هم بخشی از واقعیت است دیگر.
مثلا: فکر کنید که گرفتن درس به صورت مهمان بالاترین نمره را در جدول اولویت بندی شما گرفته است. احتمالا شما به میزان سخت گیری استادی که در دانشگاه میزبان آن درس را تدریس می کند، جو کلاس و حتی قوانین خاص داخلی دانشگاه مهمانفکر نکرده اید. چیزهایی که در عمل پیش می آید.
همشهری جوان
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:۵ اشتباه جنسی که مـردان مرتکب می شوند, :: 22:34 :: نويسنده : عبدولله
۵ اشتباه جنسی که مـردان مرتکب می شوند
۵ نکتهای که در زیر میآوریم از مشکلات شایع مردان در روابط جنسی است: ۲٫ احساس جنسی مردان و زنان مشابه هم است ۳٫ از ساختمان بدن زن اطلاعات کاملی دارید بسیاری از درمانگران در این حوزه با مردانی برخورد میکنند که میگویند: «زنم بدون تحریک کلیتوریس به ارگاسم نمیرسد» و تقاضای کمک میکنند و پاسخ این است بسیاری از زنان اصولا با تحریک کلیتوریس است که به ارگاسم میرسند. مردان همچنین در مورد نحوه لمس کلیتوریس و حساسبودن آن ناآگاه هستند. از طرف دیگر در برخی از زنان لمس کلیتوریس احساس خاصی ایجاد نمیکند یا حتی ممکن است دردناک باشد. برخی از آنها هم لمس غیرمستقیم کلیتوریس را ترجیح میدهند. چگونه میتوانید بفهمید که همسرتان چه نوع لمسی را دوست دارد؟ سعی کنید از او بپرسید. ۴٫ مرطوب شدن دستگاه تناسلی زن به معنای تحریکشدن او است کارشناسان میگویند اینکه مرطوبشدن دستگاه تناسلی خارجی زن به معنای تحریکشدن کامل اوست، باوری نادرست است. برخی از زنان نسبت به زنان دیگر مرطوبتر میشوند و اینکه میزان نرمشدگی طبیعی این منطقه در یک زن از روزی به روز دیگر متفاوت است. این میزان رطوبت با مرحله چرخه ماهیانه که زن در آن قرار دارد نیز تغییر میکند و ممکن است تحت تاثیر استرس و داروها هم باشد. ۵٫ سکوت طلایی است یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:چه ازدواج کرده باشید, چه نکرده باشید, باید این مطلب را بخوانید, :: 22:22 :: نويسنده : عبدولله
چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این مطلب را بخوانید
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟ با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین، و ۳۰% از سهم کارخانهام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که ۱۰ سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفتهها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکمتر و واضحتر شده بود. روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم. برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابلتحملتر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم. درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد. از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود ۱۰ متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم. در روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم. به سینه من تکیه داد. میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام. در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که ۱۰ سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم. هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد. این تمرین روزانه قویترم کرده بود! یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباسهایم گشاد شدهاند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم. یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم. همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان. اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پلهها بالا رفتم. معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم. او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمیخواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقهام احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیروم میآورمت. شب که به خانه رسیدم، با گلها دستهایم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم. او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست من را از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم. جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد اما خودشان خوشبختی نمیآورند. سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید. با به اشتراک گذاشتن این داستان شاید بتوانید زندگی زناشویی خیلیها را نجات دهید! یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:مجموعه جملات الهام بخش برای زندگی – سری سوم, :: 22:16 :: نويسنده : عبدولله
مجموعه جملات الهام بخش برای زندگی – سری سوم
گستاح بودن آسان است. به تلاش نیازی ندارد و نشانه ضعف و ناامنی است. مهربانی بیانگر تأدیب نفس و عزت نفسی عظیم است. مهربان بودن در هنگام برخورد با افراد گستاخ آسان نیست. مهربانی خصیصه کسی است که کارهای فکری مثبت زیادی انجام داده و به بینش عمیقی از خود فهمی و عقل دست یافته است. مهربانی نشانه قدرت است نه ضعف.
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]() ![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]() یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:مجموعه جملات الهام بخش برای زندگی, :: 22:14 :: نويسنده : عبدولله
مجموعه جملات الهام بخش برای زندگی
در این پست برای شما مجموعه ای از جملات الهام بخش و زیبا را برای شما اماده کرده ایم که با رفتن به ادامه مطلب میتوانید این جملات جذاب را مشاهده فرمایید .
دنیا خیلی زیباتر خواهد شد اگر بیاموزیم: دروغ نگوییم، ![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]() ![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]() منبع : مردمان یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:وصیتی زیبا برای زندگی ابدی – رابرت, ن , تست, :: 22:12 :: نويسنده : عبدولله
وصیتی زیبا برای زندگی ابدی – رابرت. ن . تست
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند. کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند. استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید. هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود. آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید. اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:خداوند از نگاه ملاصدرا… ( جالب ), :: 22:12 :: نويسنده : عبدولله
خداوند از نگاه ملاصدرا… ( جالب )
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان جملات زیبا و آموزنده یتیمان را پدر می شود و مادر جملات زیبا و آموزنده بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا جملات زیبا و آموزنده مگر از زندگی چه میخواهید منبع: یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:زیباترین و ارزشمند ترین کلمات, :: 22:9 :: نويسنده : عبدولله
زیباترین و ارزشمند ترین کلمات
زیباترین و ارزشمند ترین کلمات
♦ سازنده ترین کلمه” گذشت” است… آن را تمرین کن ♦ پر معنی ترین کلمه” ما” است…آن را بکار ببند. ♦ عمیق ترین کلمه “عشق” است… به آن ارج بنه. ♦ بی رحم ترین کلمه” تنفر” است…از بین ببرش. ♦ سرکش ترین کلمه” هوس” است…بآ آن بازی نکن. ♦ خود خواهانه ترین کلمه” من” است…از ان حذر کن. ♦ ناپایدارترین کلمه “خشم” است…ان را فرو ببر. ♦ بازدارترین کلمه “ترس”است…با آن مقابله کن. ♦ با نشاط ترین کلمه “کار”است… به آن بپرداز. ♦ پوچ ترین کلمه “طمع”است… آن را بکش. ♦ سازنده ترین کلمه “صبر”است… برای داشتنش دعا کن. ♦ روشن ترین کلمه “امید” است… به آن امیدوار باش. ♦ ضعیف ترین کلمه “حسرت”است… آن را نخور. ♦ تواناترین کلمه “دانش”است… آن را فراگیر. ♦ محکم ترین کلمه “پشتکار”است…آن را داشته باش. ♦ سمی ترین کلمه “غرور”است… بشکنش. ♦ سست ترین کلمه “شانس”است… به امید آن نباش. ♦ شایع ترین کلمه “شهرت”است… دنبالش نرو. ♦ لطیف ترین کلمه “لبخند”است…آن را حفظ کن. ♦ حسرت انگیز ترین کلمه “حسادت”است… از آن فاصله بگیر. ♦ ضروری ترین کلمه “تفاهم”است… آن را ایجاد کن. ♦ سالم ترین کلمه “سلامتی”است… به آن اهمیت بده. ♦ اصلی ترین کلمه “اطمینان”است… به آن اعتماد کن. ♦ بی احساس ترین کلمه “بی تفاوتی”است… مراقب آن باش. ♦ دوستانه ترین کلمه “رفاقت”است… از آن سوءاستفاده نکن. ♦ زیباترین کلمه “راستی”است… با ان روراست باش. ♦ زشت ترین کلمه “دورویی”است… یک رنگ باش. ♦ ویرانگرترین کلمه “تمسخر”است… دوست داری با تو چنین کنند؟ ♦ موقرترین کلمه “احترام”است… برایش ارزش قایل شو. ♦ آرام ترین کلمه “آرامش”است… به آن برس. ♦ عاقلانه ترین کلمه “احتیاط”است… حواست را جمع کن. ♦ دست و پاگیرترین کلمه “محدودیت”است… اجازه نده مانع پیشرفتت بشود. ♦ سخت ترین کلمه “غیرممکن”است… وجود ندارد. ♦ مخرب ترین کلمه “شتابزدگی”است…مواظب پلهای پشت سرت باش. ♦ تاریک ترین کلمه “نادانی”است…آن را با نور علم روشن کن. ♦ کشنده ترین کلمه “اضطراب”است…آن را نادیده بگیر. ♦ صبورترین کلمه “انتظار”است… منتظرش باش. ♦ بی ارزش ترین کلمه “انتقام”است… بگذاروبگذر. ♦ ارزشمندترین کلمه “بخشش”است… سعی خود را بکن. ♦ قشنگ ترین کلمه “خوشروئی”آست… راز زیبائی در آن نهفته است. ♦ تمیزترین کلمه “پاکیزگی”است… اصلا سخت نیست. ♦ رساترین کلمه “وفاداری”است… سر عهدت بمان. ♦ تنهاترین کلمه “گوشه گیری”است…بدان که همیشه جمع بهتر از فرد بوده. ♦ محرک ترین کلمه “هدفمندی”است… زندگی بدون هدف روی آب است. …. و هدفمندترین کلمه “موفقیت”است… پس پیش به سوی آن. یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:جملات شادی بخش, :: 22:3 :: نويسنده : عبدولله
جملات این پست را به خاطر بسپارید ومطمئن باشید که با عمل به آن ها، زندگی زیباتر و شادتری خواهید داشت.
* توقع مردم را بیشتر از آنچه که هست بر آورده کرده و آنها را خوشحال کنید یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:جمله های عالی از آدم های عادی (۲), :: 15:33 :: نويسنده : عبدولله
جمله های عالی از آدم های عادی (۲) یکشنبه:
*من مسوول چیزی هستم که می گم، نه چیزی که تو ازش برداشت می کنی! ******
*ای خدا دمت گرم ما رو بفرست به مرحله بعد دیگه! این مرحله که همش غوله! ******
*بعضی ها شانس در خونشونو نمیزنه، بلکه درست میزنه وسط پیشونی شون! ******
*بعضی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربندن. همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان! ******
*باید تو چشم اونایی که واسشون کاری می کنی اما تشکر نمیکنن زل بزنی بگی، وظیفم نبود. لطف کردم! ******
*لذتی که تو سواری بر خر شیطون هست تو سواری لامبورگینی نیست! ******
*یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته، فکر می کردیم خیلی تمیز شد، بعد که تخته خشک می شد می دیدیم چه گندی زدیم.. الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم! ******
*دقت کردی وقتی غیبت می کنیم و یکی میگه غیبت نکن، همون لحظه می گیم جلوروشم میگم؟؟؟ ******
*ای همه کسانی که پشت سر من حرف می زنید؛ عاشقتونم که اینقدر درگیره من هستید. ******
*ما به بانک اعتماد می کنیم و پول هامون رو می ذاریم،اونجا ولی بانک به ما اعتماد نداره حتی خودکارهاشو هم زنجیر می بنده! ******
*شیر افریقایی هر شب که می خوابد می داند که فردا باید از کند ترین غزال افریقایی کمی تندتر بدود، تا از گسرسنگی نمیرد. غزال آفریقایی هر شب که می خوابد می داند که فردا باید از تندترین شیر آفریقایی کمی تندتر بدود تا کشته نشود. مهم نیست که تو شیر هستی یا غزال مهم این است که فردا را از امروز تندتر بروی… ******
*ایرانسل دیگه داره جای دوستامو پر می کنه، فقط مونده اس ام اس بده کجایی؟ ******
پيوندها
|
|||
![]() |